اشعاری زیبا (در مدح حضرت معصومه سلام الله علیها)

تو آمدی که به این شهر آسمان بدهی

به خاکِ خسته ی قم قطره قطره جان بدهی

وَ قصّه، قصّه ی یک شوره زار بود و کویر

رسیده ای که کمی قصّه را تکان بدهی

تو آمدی و مضامین ناب آوردی

که راه شعر سرودن به ما نشان بدهی

از آسمانی صحن تو خوب فهمیدم

تو آمدی که به این شهر آسمان بدهی

دوباره یک شب جمعه، کمیل، بیت النور

رسیده ایم به ما اذن جمکران بدهی

----------------------

دوباره آمده ام تا به من بها بدهی

مرا مریض کنی و مرا شفا بدهی

گره به کار من افتاده اِی کلید بهشت

خدا کند که به من فرصت دعا بدهی

من از زیارت قبلی خراب تر شده ام

خدا کند به من بی پناه جا بدهی

من از زبان رضا با تو درد دل دارم

مگر که پاسخ این «اشفعی لنا» بدهی

تو آمدی و مقام رضا مشخص شد

تو خواستی که کلیدی به دست ما بدهی

دلم برای محرّم چه زود تنگ شده

مگر که باز تو امضای کربلا بدهی

هزار عید فدای دو روز ماتم تو

اگر اشاره کنی، رخصت عزا بدهی...

تمام سال برای تو روضه می گیریم

هزار مرتبه هم در عزات می میریم

------------------------

در قم که آمدم دل سنگم جلا گرفت

مثل کبوتری به حریم تو جا گرفت

گرد و غبار دور و بر صحن این حرم -

گرد و غباری از دل آیینه ها گرفت

باران، قنوت، اشک، کبوتر، کنار تو

در این میانه نور تو دست مرا گرفت

وقتی نگاه من به تو افتاد این دلم -

حال و هوای باب جوادِ رضا گرفت

جسمم کنار خواهر و قلبم به مشهدست

اشکم تمام فاصله ها را فرا گرفت

این خادمان کوی تو گفتند می شود -

از دست مهربان شما "کربلا" گرفت

--------------------------

خاتون شهر آينه هايي بزرگوار

زهراي شهر يثرب مايي بزرگوار

چشم مَلک نديده دمي سايه ي تو را

ناموس بارگاه خدايي بزرگوار

اين قوم را به راه حقيقت کشانده اي

موساي بي عباو عصايي بزرگوار

بر شانه هاي باد، جحاز تو حمل شد

فرمانرواي مُلک صبايي بزرگوار

گم کرده ايم کعبه ي حاجات و آمديم

نزد شما که قبله نمايي بزرگوار

من گريه مي کنم که نگاهي کني مرا

آري هميشه عقده گشايي بزرگوار

باران رحمت ازلي سهم مان شده

بي شک دليل فيض، شمايي بزرگوار

بانوي مهربان کدامين قبيله اي؟

امشب بگو که اهل کجايي بزرگوار

خُلقت شبيه پير کريم عشيره است

الحق ز نسل شير خدايي بزرگوار

فهميدم از شلوغي صحن و سرايتان

هر لحظه مأمن فقرايي بزرگوار

فرقي نمي کند چقدر نذر مي کنند!؟

باب المراد شاه و گدايي بزرگوار

اينجا مريض ها همگي خضر مي شوند

سر چشمه ي حيات و بقايي بزرگوار

از لحن گريه کردن زوّار واضح است

در قم، بقيع اهل بکايي بزرگوار

يادت نمي رود چه قراري گذاشتيم؟

محشر دم بهشت بيايي بزرگوار

---------------------------

در سردسیر شهر دل، روح بهاری

در شوره زار سینه ی من چشمه ساری

می خواهی امشب بر کویر دیده گانم

با روضه هایت باغی از شبنم بکاری

سهم تو از ارث پدر، خون جگر بود

از کودکی در ماتم او سوگواری

منزل به منزل در پی دلدار رفتی

در دشت های عاشقی محمل سواری

داغ عزیزانت بلای جانتان شد

تو زخمی تیغ جفای روزگاری

تا مقصدت مشهد، دگر راهی نمانده

ای کاش می شد اندکی طاقت بیاری

می سوختی از آتش تب، بین بستر

دلخسته، راضی به رضای کردگاری

باید بیاید دلبرت، باید بیاید

در آخرین ساعات هم امیدواری

چشمان اشک آلوده ات را تا دم مرگ

یک لحظه هم از درب حجره بر نداری

نام رضا از روی لب هایت نیفتد

با اینکه رو به قبله و در احتضاری!

تو یادگار دلبرت را مثل زینب

با گریه روی سینه ی خود می فشاری

دیگر مخور غم، چون سرت را ای کریمه

بر دامن زهرای اطهر می گذاری

--------------------------

هر کس به احترام مقام تو خم نشد

آقا نشد، بزرگ نشد، محترم نشد

دل خسته بود و راهی این آستانه شد

دل خسته بود و راهی باغ ارم نشد

گفتند مرقدت حرم آل فا طمه است

با این حساب هیچ کسی بی حرم نشد

این حاجت من است الهی قلم شود -

دستم اگر برای تو بانو قلم نشد

باز این چه لطفی است که در حق ما شده

ما شاعرت شدیم ولی محتشم نشد

می خواستم برای تو بهتر از این غزل

من را ببخش آنچه که می خواستم نشد

---------------------------

و دانه ريخت بيايي کبوترش باشي

دوباره آينه اي در برابرش باشي

نه اينکه پَر بکشي و به شهر او نرسي

ميان راه پرستوي پرپرش باشي

«مدينه» شهر غريبي براي «فاطمه» هاست

نخواست گم شده اي مثل مادرش باشي

خدا تو را به دل بی قرار ما بخشيد

و خواست جلوه اي از حوض کوثرش باشي

به «قم» رسيدي و گم کرد دست و پايش را

چو ديد آمده اي سايه ی سرش باشي

اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد

و تا هميشه تو ياس معطرش باشي

نگاه تو همه را ياد او مي اندازد

به چهره ات چه مي آيد که خواهرش باشي

خدا نخواست تو هم با «جوادِ» کوچکِ او

گواه رنج نفس هاي آخرش باشي

نخواست باز امامي کنار خواهر خود...

نخواست «زينبِ» يک شام ديگرش باشي

--------------------------

غمی میان دل خسته ام شرر دارد

دل شکسته ام این گونه همسفر دارد

کبوتری که نشسته به روی ایوانم

دوباره آمده و از رضا خبر دارد

خیال غربت او می کشد مرا، اما -

دلم ز غصه ی زینب غمی دگر دارد

ز کاروان اسیران و خواهری تنها

که حلقه ای ز یتیمان در به در دارد

ز مادری که سپر شد، کبود شد، خم شد

ز مادری که ز غم دست، بر کمر دارد

ز مادری که کنار سر دو طفلانش

ز کوچه های یهودی نشین گذر دارد

ز دختری که یتیم است و در تمامی راه

به سمت نیزه ی بابا فقط نظر دارد

ز دختری که به لکنت به عمه اش می گفت

بگو به دختر شامی که این، پدر دارد

ز صوت ضربه ی سنگین سنگ ها فهمید

لبان خشک پدر زخم های تر دارد

سر پدر به زمین خورد و بین آن مردم

کسی نبود که سر را ز خاک بر دارد

-----------------------------

حرم امن تو کافی است هراسان شده را

مثل شه راه بده آهوی گریان شده را

دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت

تا که آباد کنی خانه ی ویران شده را

مِهر تو باعث خاموشی آتشـدان است

خارج از دست خلیل است، گلستان شده را

گندم ری به تنور کرمت پخته شود

از تو داریم پس این مزرعه ی نان شده را

هر چه شد خرج حرم، ارزش او بیشتر است

از طلا حرف نزن، نقره ی ایوان شده را

به در خانه ی تو بسته و وابسته شدیم

چه نیازی است به جنّت سگ دربان شده را

گر قرار است جبینش به قدومت نرسد

کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را

در محلّه خبر لطف تو بهتر پیچید

پخش کردند اگر قصّه ی مهمان شده را

شدنی نیست کرم داشته باشی، امّا -

دستگیری نکنی دست به دامان شده را

پنجره ساخته ای دور ضریح کرمت

تا ببندند به آن، زلف پریشان شده را

ما فقط ظاهری از اوج تو را می بینیم

گذری نیست به معراج ِ تو حیران شده را

جلوه ای کردی و زهرای پر از جذبه ی تو

تا قم آورد دل شاه خراسان شده را

---------------------------

التماس دعا


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: اشعارزیبا در مدح حضرت معصومه سلام الله علیها, اشعار, حضرت معصومه,
دسته بندی : <-CategoryName->

لينکستان

تبليغات

ADS
روزشمار فاطمیه دانشنامه عاشورا
پخش زنده حرم شمارنده شمارنده

درباره ما


عابد آهوخوش ٍ به وب سایت هیئت یل ام البنین خوش آمدید،این هیئت در شهرستان کنگان-شهر ساحلی بنک-خیابان شهید حسین عبدی فرعی6 واقع شده و فعالیت میکند. لطفا برای هرچه بهتر شدن مطالب این وب سایت ، ما را از نظرات و پیشنهادات خود آگاه سازید و به ما را در بهتر شدن كیفیت مطالب یاری کنی
ایمیل : ahoukhosh_abed@yahoo.com

حسینیه حسین ابن علی
ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 129
بازدید کل : 58416
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

دریافت کد حرکت متن

ابزار تماس با ما
کد کج شدن تصویر
زیارت عاشورا
پیکور
صفحه اصلی
درباره ما
تماس با ما
تبادل لینک
عضویت
پست مهمان